کد مطلب:93716 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:472

تقوی در قرآن











وقتی به تماشای موارد استعمال تقوی در قرآن می رویم، مفعول این فعل را مختلف می یابیم برای نمونه به چند مورد اشاره می كنیم:

1- اتقوا الله- در اینجا مفعول، اسم جلاله الله قرار داده شده، یعنی بترسید از خداوند و از او پروا داشته باشید.

2- اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا[1] - در اینجا روز قیامت مفعول قرار گرفته است یعنی پروا داشته باشید از روزی كه نفسی به جای نفس دیگر جزا

[صفحه 22]

داده نمی شود.

3- اتقوا النار التی اعدت للكافرین[2] - در این آیه (النار) مفعول واقع شده، یعنی بپرهیزید از آتشی كه مهیا شده برای كافرین، مفسرین گفته اند، وجه اینكه خداوند فرموده آتش الان مهیا و آماده است، یا اینكه فرموده بهشت الان موجود است، با اینكه می توانست در موقع نیاز آنها را بیافریند، این است كه: ای بشر بدان، نقد معامله می كنیم، نه نسیه، اگر چه نسیه ی قادر متعال هم نقد است.

4- اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منكم خاصه[3] - در این آیه مفعول كلمه (فتنه) واقع شده، یعنی بپرهیزید از فتنه ای كه فقط دامن ظالمین شما را نمی گیرد، بلكه دامن بی تفاوتان جامعه (كه، نظاره گر سیل گناه بودند و دم نزدند) را هم می گیرد، و بلكه بالاتر دامن كسانی كه قبول ظلم كردند و مظلوم واقع شدند را هم می گیرد.

از مجموع این چند آیه و آیات دیگر قرآن می توان نتیجه گرفت كه: حقیقت تقوی پرهیز است، پرهیز از گناه، پرهیز از معصیت و نافرمانی، جالب این است كه: خداوند از خود به عنوان «اهل تقوی» یاد می كند (هو اهل التقوی و اهل المغفره)[4] بله او هم پرهیز از ظلم می كند، از اینكه اجر كسی را ضایع كند، از اینكه ظلم ظالمان و عدل عادلان را به بوته فراموشی سپارد، و تعالی الله عن ذلك علوا كبیرا.

بنابر اینكه تقوی حقیقتش (پروا) شد، یك حالت نفسانی و روانی می شود، یك نیروی نامرئی كنترل كننده رفتار می شود، نه یك عمل و فعل، یعنی فردی كه دارای این حالت است متقی نامیده می شود و نتیجه چنین حالتی اجتناب از معصیت،

[صفحه 23]

و رستن از نافرمانی و گسستن از گناه است، نه اینكه اگر كسی احیانا معصیتی را ترك كرد متقی نامیده شود زیرا مبدا اشتقاق این مشتق، حال[5] است، نه عمل و در نتیجه متلبس به این حال متقی است نه متلبس به این فعل گذرا، با این توضیح معلوم می شود كه تقوی با معنی عدالتی كه فقهاء در رساله های عملیه دارند هم افق است، زیرا عدالت بر طبق عقیده آنها حالتی است، كه: انسان را از عصیان و سركشی باز می دارد، اگر این حالت در انسان مستحكم و زیر بنای حالات انسانی شد، توانسته در برابر امواج شهوت سدی بسازد كه اگر در مواقعی هم این سد بواسطه امواج آسیب ببیند و یا حتی شكسته شود، قابل ترمیم است زیرا هنوز بنیان و پی روحیات باقی است، چون تقوی آن حالتی شد كه ماندنی است، نه عمل و فعل گذرا كه رفتنی است.

تقوی مساوی است با احساس مسئولیت در برابر پروردگار، عدم بی تفاوتی نسبت به جامعه و عقائد مردم، از بی رنگی در آمدن و جامعه صبغه اللهی پوشیدن كه (صبغه الله و من احسن من الله صبغه).[6].

تقوی منجی عقیده از سرگردانی و جهت دهنده به آن است و لذا یك انسان دارای تقوی و یك متقی واقعی در كوفه به منزل كلین علی (ع) رفتن و در شام به قصر خضراء معاویه آرمیدن را به خود اجازه نمی دهد، پای سفره امام حسین (ع) نشستن و زیر بیرق یزید قیام كردن را هم به مخیله خود راه نمی دهد، چه رسد به مرحله عمل رساند.

تقوی وجه تمایز بین حق و باطل است، زیرا رزمنده جان بر كف اسلام از حیث اسلحه به دست گرفتن، با آن صهیونیستی كه در سرزمین اشغال شده فلسطین

[صفحه 24]

است یا با آن بعثی اشغالگر كه با اسلام در ستیز است فرقی ندارد فقط وجه تمایز آنها تقوی است.

تقوی احیاكننده جامعه بشریت و ضامن حفظ بقای آن است و از همین روی است كه یك جراح متخصص متقی با یك دزد و چاقوكش هرزه از حیث شكم پاره كردن ظاهرا تفاوت ندارد، ولی اولی احیاكننده یك بیمار، یا مجروح در شرف مرگ است، و یا احیاء نفس مانند این است كه جامعه ای را احیاء و زنده می كند كه (من احیی نفسا فكانما احیی الناس جمیعا) ولی در مقابل دومی ممیت نفس است و سبب میراندن یك جامعه (و من قتل نفسا فكانما قتل الناس جمیعا).

تقوی محرك انسانها به سوی خیرات است.

مناسب است، داستانی تاریخی از عصر معاصر نقل كنم، تا هر چه بیشتر مفهوم تقوی و محركیت آن مشخص گردد در زمان بزرگ مرجع تقلید مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی (ره) درگیری میان حكومت وقت ایران و سعودی در اثر اینكه ابوطالب نامی از یزد در حال طواف دچار تهوع و استفراغ شده بود، در گرفت، زیرا این وهابی های از خدا بی خبر این شخص را دستگیر كردند و ادعا نمودند كه این فرد هتك حرمت حرم كرده و بالاخره او را محكوم و به قتل رساندند، معروف است كه تا مدتی برای ایرانیها حج ممنوع شد، تا اینكه دولت سعودی بعد از مدتی از دولت ایران پوزش خواست، و دوباره اجازه داده شد، كه حجاج ایرانی به حج روند یكی از علمای اصفهان برایم نقل كرده كه یكی از حجاجی كه به حج رفته بود گفت رفیقی داشتم كه در این سفر همراه من بود، در بیابان بین كویت و حجاز دچار شن گرفتگی شدیم، و ماشین قدرت حركت نداشت، (قابل ذكر است كه سابقا غالب افراد با ماشین از طریق كویت به عربستان می رفتند و گاهی به دریاچه های شن برمی خوردند و دچار مشكلات می شدند) راننده گفت اگر

[صفحه 25]

می خواهید به حج برسید و جان خودتان را هم نجات دهید باید وسائل خود را در بیابان رها كنید تا بتوانم شما را نجات دهم (در آن زمان افراد بعلت طولانی شدن سفر وسائل زیادی برمی داشتند) بالاخره وسائل را رها كرده و به مكه رسیدیم، رفیق من در آنجا یادش آمد كه 4000 تومان دارائی خود را كه از 40 هزار تومان امروز بیشتر قیمت داشت در چمدانی كه در بیابان رها كرده بود گذاشته بود، برای همین جهت بسیار نگران و مضطرب بود، ولی چاره ای نداشت، هر چه جستجو كرد و سئوال و پرسش نمود تا شاید كسی با وسائل آنها برخورد كرده و پول او را پیدا كرده باشد، به جائی نرسید، و بالاخره پولی برای ادامه سفرش قرض كرد، بعد از مراسم حج مرسوم بود ایرانیان به كربلا می رفتند، من هم با رفیق خود به كربلا رفتیم ولی بسیار غمگین بود، و متوسل به سیدالشهداء (ع) شد، ما نماز را در صحن آقا امام حسین (ع) اقامه می كردیم، به رفیقم گفتم امروز در جمعیت نمازگزاران اعلام كن آیا كسی چمدانی كه فلان مقدار پول درون آن بوده، در بیابان حجاز پیدا نكرده، گفت به من می خندند بیابان حجاز كجا و كربلا كجا؟!

بالاخره با اصرار ما اعلام كرد و مردم شروع كردند به خندیدن، مرد عربی كنار من بود گفت این ایرانی چه گفت؟ من جریان را برای او گفتم، ناگهان لبهای او پر از تبسم شد، و گفت گمشده این مرد پیش من است، من در بیابان پیدا كردم، و چون دیدم پول ایرانی در آن است چادر به چادر در مكه، محل سكونت ایرانیان را جستجو كردم ولی صاحبش را نیافتم، و گفتم خدایا این پول و زر و وبالی برای من شده، خودت كمك كن تا آن را به صاحبش برسانم، و بالاخره شخصی به من گفت معمولا ایرانیها بعد از مراسم حج به كربلا میروند، من هم تا به اینجا آمدم، تا اینكه امروز این شخص را پیدا كردم، و خدا را شكر كه امروز راحت شدم.

هدف از نقل این داستان این بود كه: تقوی چه می كند چنان تحركی می دهد،

[صفحه 26]

و چنین سلب آرامش و آسایش می كند كه این مرد عرب را از بیابانهای میان كویت و حجاز روانه مكه می كند تا چادر به چادر به دنبال صاحب این پول بگردد سپس به كربلا آید، تا بار مسئولیت را از دوش خود بردارد، با اینكه قدرت داشت پول را برداشته و مصرف كند. حتی ناقل این داستان گفته بود وقتی می خواستیم به عنوان مژدگانی به او چیزی دهیم، رنگش تغییر كرد، و گفت مگر برای ادای وظیفه هم پول می گیرند، به به این است نتیجه جهت دادن تقوی به عقیده، و از بی رنگی در آوردن انسان و مزین به رنگ الهی كردن.


صفحه 22، 23، 24، 25، 26.








    1. سوره البقره آیه 131 -48.
    2. سوره البقره آیه 131 -48.
    3. سوره انفال آیه 25.
    4. سوره المدثر آیه 56.
    5. اگر انسان دارای ملكه عدالت شد این حالت نفسانی را اصطلاحا عدل و تقوی گویند ولی اگر دارای ملكه نشده و احیانا معصیتی را ترك و خود را كنترل می كند اصطلاحا حال می گویند.
    6. بقره آیه 138.